گفت:
بعد از اینکه جنگ تموم شه لنینگرادو ترک می کنم و میرم خونه ی ییلاقی پدر بزرگم تو هامبورگ!
گفتم:
جنگ که هنوز تموم نشده؟
گفت:
بالاخره تموم میشه!
گفتم:
اگه تموم بشه واقعا میری؟
گفت:
آره، تو چیکار می کنی؟
گفتم:
هیچی، من میمونم و تا آخر عمر با خودم میگم که ای کاش ، هیچوقت جنگ تموم نمی شد...! ....